۳۱
اردیبهشت
۱۴۰۴
شماره
۵۸۹۵
عناوین صفحه
هگمتانه، گروه همدانشناسی: در دل کوچه پس کوچههای همدان، جایی میان گردنههای پر برف، زورخانههای پر شور و بازارهای پر هیاهو، فرهنگی ریشهدار و مردمی با روحیه خودیاری شکل گرفتهاند، از رسم کوسهگلین و صلاحبندان گرفته تا مشارکت در عزا و عروسی، از همراهی با اقلیتهای مذهبی تا حضور در میدان تحولات و اعلام حمایتها، همدان همیشه چهارراهی از اقوام، آئینها و تعاملات تاریخی بوده است، این روایت، تصویری زنده از شهری است که گذشتهاش نه فقط در سنگ و تاریخ، که در رفتار و همدلی مردمش جاری است.
به گزارش هگمتانه؛ فرصتی دست داد تا با یکی از پژوهشگران پر تلاش و فرهیخته دیار همدان و شهرستان اسدآباد گفتوگویی صمیمانه و در عین حال علمی داشته باشیم، در ادامه موضوعات همدانشناسی امروز با آقای ابوالفتح مؤمن که از جمله چهرههای شناخته شده در حوزه تاریخپژوهی و مطالعات فرهنگی هستند و طی چند دهه فعالیت علمی و اجرایی داشتند و آثار و پژوهشهای ارزشمندی را به جامعه علمی ایران عرضه داشتهاند، هم صحبت شدیم.
آقای مؤمن، اصالتاً اهل اسدآباد اما با شناسنامهای از همدان هستند که تحصیلات ابتدایی و متوسطه خود را در همان اسدآباد سپری کردند و از اولین دانشآموختگان رشته فرهنگ و ادب در مقطع دبیرستان بودند و مسیر تحصیلی خود را با علاقه به تاریخ ادامه دادند تا در نهایت به عنوان یک پژوهشگر تاریخ معاصر، مدرس دانشگاه و مدیر فرهنگی نقش مهمی در مراکز مختلف از جمله مرکز اسناد انقلاب اسلامی، حوزه هنری و سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایفا کردند.
آقای مؤمن همچنین نویسنده و پژوهشگری پر تلاشاند که بیش از200 عنوان مقاله تخصصی و حدود 10 عنوان کتاب در زمینه تاریخ معاصر، فرهنگ مردم و میراث مکتوب از جمله «دریچهای به تاریخ معاصر ایران»، «خیزش دانشآموزی»، «رمضان در کوشک»، «درد شیرین» و «انقلاب اسلامی در همدان» در کارنامه خود دارند که به گفتوگو با وی نشستیم که در ادامه میخوانید.
جناب آقای مؤمن، از دوران کودکی و فضای آن روزهای اسدآباد برای ما بفرمایید، چگونه بود؟ چه چیزهایی در ذهنتان مانده؟
به نام خدا، با تشکر از شما بابت این فرصت. من متولد بیستم شهریور ماه سال 1348 هستم، شناسنامهام به همدان ثبت شده ولی تمام کودکی و نوجوانیام در اسدآباد گذشت. آن روزها اسدآباد یک شهر کوچک اما زنده و پر از شور زندگی بود. کودکیام بیشتر در فضای کوچهپسکوچههای خاکی، بازیهای محلی و مدرسهای با معلمان دلسوز سپری شد. دبستان را در مدرسه شهید همایی رشید و راهنماییام در احمد کمانگر و دبیرستان را در طالقانی گذراندم؛ دورانی که با همه سادگیاش، خیلی چیزها به ما یاد داد.
ما اولین دورهای بودیم که رشته فرهنگ و ادب را در دبیرستان تجربه کردیم، پیش از آن بیشتر اقتصاد رواج داشت، ولی ما دیپلممان را در همان سال 68 در رشته فرهنگ و ادب گرفتیم. البته سال اول کنکور قبول نشدم، ولی در همان سال در مسابقه تمام دروس درسی به طور جامع نفر دوم استان شدم و بعدها مسیرم به دانشگاه تبریز باز شد، واقعیت این است که آن دوران با همه سختیهایش، پایههای علاقه من به تاریخ، فرهنگ و پژوهش را ساخت.
فضای پاییز و زمستان در اسدآباد چگونه بود، مدرسه رفتن در آن سرما سخت نبود؟
زمستانهای اسدآباد واقعاً سخت بود. برف سنگین میبارید، کولاک میآمد با باد کور معروفش، و ما با چکمههایی که گاهی تا زانو در برف فرو میرفتند، به مدرسه میرفتیم. بخاریهای نفتی کلاسها گاهی روشن نمیشدند، گاهی دود میدادند، ولی علاقه ما به درس باعث میشد دوام بیاوریم.
پاییز اما رنگ و بوی خاص خودش را داشت؛ بوی برگهای خشک، سرمای ملایم و حال و هوای جمعآوری محصولات کشاورزی در باغها و مزارع اطراف شهر زیبایی خاصی داشت.
در این ایام مراسمی مثل «شب چله» با آداب خاصی برگزار میشد، مادربزرگها نقل و قصه میگفتند، و خوردنیهایی مثل هندوانه، آجیل، شیره با برف و لبو سفرهمان را رنگین میکرد.
در مورد میراث ملموس و ناملموس اسدآباد برای ما توضیح دهید. چه چیزهایی از نظر شما ارزش ثبت و نگهداری دارد؟
اسدآباد از نظر میراث فرهنگی بسیار غنی است، از آثار ملموس میتوانم به مقبره اجداد سید جمالدین اسدآبادی و خانواده راشد اشاره کنم که هم جنبه تاریخی دارد و هم مذهبی دارد. همچنین بناهایی مثل حمام قدیمی، آب انبار، مسجد تاریخی جامع، کتیبه آقاجانبلاغی و خانههای خشتی با معماری سنتی که متأسفانه خیلی از آنها در خطر تخریباند.
اما در بخش میراث ناملموس، آئینها و رسوم بسیاری هست که شایسته ثبتاند؛ مثل تعزیهخوانی در ایام محرم، نقالیهای شب یلدا، سنتهای ازدواج و عروسی در مناطق روستایی و حتی لهجهها و واژگان محلی که هر روز بیشتر در معرض فراموشی قرار میگیرند. اینها بخشی از هویت ماست و اگر ثبت نشوند، در نسلهای بعدی از بین میروند.
مسیرهای ارتباطی اسدآباد و سختیهای آن زمان، مخصوصاً در زمان تحصیل شما، چگونه بود؟
جادهها آن زمان واقعاً طاقتفرسا بودند. یادم هست برای رفتن از اسدآباد به تبریز باید اول با مینیبوس به همدان میرفتیم، بعد با اتوبوسهای تبریز میرفتیم یا تو راهی و گذری میرفتیم. بعضی وقتها سفر تا 17 ساعت طول میکشید، به خصوص زمستانها، مسیر کاملاً یخبندان بود و خطرات زیادی داشت.
ما دانشجویان آن دوره عادت کرده بودیم به سختی راه؛ ولی این سختیها هم روحیه ما را قویتر کرد. از این مسیرها خاطرات تلخ و شیرینی دارم؛ مثل روزی که نتایج قبولی دانشگاه اعلام شد و من به عنوان سرباز معلم در یکی از روستاهای کبودرآهنک قرار شد در مقطع ابتدایی مشغول تدریس شوم همانجا بود که فهمیدم در رشته تاریخ دانشگاه تبریز قبول شدهام. سپس دوره ارشد را در مهر 1373 در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی پژوهشکده تاریخ و سپس مقطع دکتری در تاریخ معاصر را طی کردم.
در تابستان سال 1362، ما در استان همدان پروژهای را در خصوص تاریخ دفاع مقدس آغاز کردیم، نتیجه این کار، تدوین کتابی شد که به ویژه به جانبازان خاص استان، یعنی آنهایی که دچار نابینایی یا مصدومیتهای شیمیایی بودند، پرداخته است. از جمله این جانبازان میتوانم به ابراهیم محمودآبادی اشاره کنم؛ استاد ریاضی دانشگاه و یکی از چهرههای پر تلاش و مقاوم این حوزه. در این کتاب، ضمن بازتعریف آمارها، به روایتهای دقیق، مستند و انسانی از وضعیت جانبازان پرداختهایم.
کتابهای دیگری هم نوشتهام؛ از جمله خیزش دانشآموزی همدان که درباره واقعه تاریخی 30 مهر 1357 است. این کتاب، حاصل پژوهشی کامل بر پایه اسناد و منابع دسته اول است که تنها به یک روز تاریخی میپردازد و در قالب یک اثر 350 صفحهای منتشر شده است. کتاب دریچهای به تاریخ معاصر ایران مجموعه مقالات بنده (25 مقاله) بوده که سوره مهر آن را چاپ کرد.
در طول این سالها، افتخار داشتهام که دو بار به عنوان پژوهشگر برتر سازمان اسناد و کتابخانه ملی کشور انتخاب شوم، بار اول بابت پژوهشی درباره رمضان در تاریخ شفاهی، و بار دیگر به دلیل پایاننامه دکترایم با عنوان تحولات نهضت ملی در همدان. همچنین در سطح استان نیز دوبار به عنوان پژوهشگر برتر معرفی شدهام. همین دو هفته پیش هم در جایزه دوسالانهای پرویز اذکایی که یکی از بزرگان فقید است، پایاننامهام بار دیگر برگزیده و مورد تقدیر قرار گرفت.
سابقه پژوهشی من حدود 32 سال است، بیشتر در حوزه اسناد و تاریخ معاصر ایران فعالیت کردهام. همزمان با این فعالیتها، تدریس در دانشگاه را هم آغاز کردهام. در ترم گذشته، در دانشگاه تدریس در رشته علوم سیاسی و ایرانشناسی داشتم،
یکی از آثار مهم من، کتاب تاریخ معاصر همدان (با تأکید بر انقلاب اسلامی) است. این کتاب حاصل مصاحبههای میدانی است که از سال 1378 آغاز کردم. بسیاری از مصاحبهشوندگان آن زمان دیگر در قید حیات نیستند و این مسأله، ارزش این منابع شفاهی را دوچندان میکند. در این اثر، تاریخ شفاهی را با اسناد و مدارک موجود تطبیق دادیم و تبدیل به داده تاریخی کردیم. به نظر من، داده تاریخی باید از مسیر نقل، عقل و نقد عبور کند تا اعتبار لازم را پیدا کند.
از این کتاب بیشتر برایمان بگویید
در این کتاب، به جنبههای مختلفی از تاریخ معاصر همدان پرداختهام؛ از جمله سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی. به طور مثال، به کشف حجاب در دوره رضاشاه، لباس متحدالشکل مردان، فعالیتهای فرهنگی سازمان پرورش افکار، شهید مدنی و حضور مردم همدان در جنگ جهانی اول و دوم پرداختهام. حتی به مقبره شهدای جنگ جهانی دوم در محله جوادی اشاره شده که اکنون به نام محله "شیدا" شناخته میشود.
در زمینه مشروطه نیز، مشارکت اقلیتهای مذهبی از جمله ارامنه و یهودیان همدان مورد بررسی قرار گرفته است. نمونهاش میتوانید به قبور مجاهدین پشت کلیسای مریم تپه هگمتانه اشاره کنید؛ جایی که ارامنهای که در مشروطه دوم شرکت داشتند و در سال 1330 قمری در جنگ شورچه با نیروهای ابوالفتح میرزا سالار الدوله جان باختند، به خاک سپرده شدند.
از نظر اقتصادی نیز، همدان در دوره قاجار دارای 23 کاروانسرا بود که آن را به یک بارانداز اقتصادی مهم تبدیل کرده بود.
در مورد آداب و رسوم همدان، باید گفت که هر منطقه آداب خاص خودش را دارد، مثلاً در "کتاب خواب در خم قلاب" نوشته شهاب رضویان، خاطرات آقای صفاالحق مدنی در اواخر قاجار و دوره پهلوی آورده شده که در آن به رسوم محلی همدان پرداخته شده است. یکی از این رسوم، تهیه و نگهداری آذوقه برای زمستان بود. مثلاً در اسدآباد، انگور را آونگ میکردند؛ یعنی با طنابهایی از سقف آویزان میکردند تا خشک نشود. یا برای نگهداری هندوانه شب یلدا، آن را داخل کاهها میگذاشتند تا سالم بماند.
لطفا در مورد این آئینها و فرهنگ ادامه دهید
همیاری و مشارکت روستاییان در ایام سخت زمستان هم بخشی از این فرهنگ بود. وقتی برف سنگین راهها را میبست، اهالی روستا با پارو به کمک هم میآمدند تا مسیر بین روستا و جاده اصلی را باز کنند. اگر کسی مریض میشد، با همان یک ماشینی که معمولاً در هر روستا وجود داشت، او را به شهر میرساندند.
در مورد رسوم خواستگاری و عروسی نیز، همهچیز طبق سنت انجام میشد؛ از نامزدی، تعیین مهریه و هزینهها گرفته تا آداب عیدی دادن در نوروز. از طرف خانواده داماد، برای عروس پارچه، میوه و شیرینی میبردند و آن را در سینیهای بزرگ به نام "مجمع" قرار میدادند. حتی در مراسم ختم و عزاداری نیز همین رسوم و مشارکت وجود داشت و مردم همدل و همیار یکدیگر بودند.
مراسمهای عزاداری و مشارکت اجتماعی
در فرهنگ روستایی همدان، مشارکت و همدلی در مناسبتهای خاص مانند عزا و عروسی بسیار برجسته بود. در صورت وقوع ناگهانی یک فوت، مردم برای کمک به خانواده داغدار کمکهایی مثل نان میآوردند که به آن "سر نان" میگفتند. برخی نیز پول نقد میآوردند تا خانواده متوفی بتواند مراسم را برگزار کند. تمام امور مربوط به پذیرایی، چیدمان مهمانان، سرو چای، توزیع میوه و حتی راهنمایی مهمانان به عهده مردم روستا بود.
مراسمهای عروسی را بیشتر شرح دهید
شبی قبل از مراسم عروسی تحت عنوان "صلاح بندان" برگزار میشد که در آن، تمامی کارها بین افراد تقسیم میشد: از مسؤول پذیرایی تا مدیریت ورود و خروج مهمان. همه افراد در اجرای بینقص مراسم مشارکت داشتند.
آئینهای فصلی هم وجود داشت؟
بله، از رسوم جالب فصلی میتوان به "کوسهگلین" اشاره کرد؛ مراسمی یک مرد همراه زنش به شهر میآمد و برای طلب باران با پوشش و چهرهای خاص، با ترانهخوانی در کوچهها میگشتند و مردم به آنان کمک میکردند. همچنین در زمستانها به دلیل صعبالعبور بودن جادهها، همیاری برای باز کردن مسیرهای برفی بسیار رایج بود.
مردم همدان به دلیل زمستانهای طولانی و دشوار، عادت به ذخیرهسازی غذا داشتند. از خشک کردن انگور روی طناب تا نگهداری هندوانه در کاه، یا تهیه شیره، ترشی از پوست پسته و استفاده بهینه از پسماندهای غذایی، نشانههایی از فرهنگ خوداتکایی مردم بود.
ساختار قومی، مذهبی و همزیستی
همدان با تنوع اقوام شامل فارس، ترک، کرد و لر، به نوعی یک کلکسیون فرهنگی است. در کنار اقوام مسلمان، اقلیتهای دینی همچون یهودیان و مسیحیان نیز حضور فعالی در حوزههای اقتصادی و خدماتی داشتند. یهودیان، محله خاص خود را داشتند (از پشت مقبره استر تا در حکیمخانه) مانند قاشقتراشی فعالیت میکردند.
مسیحیان، در بانکها، مدارس، بیمارستانها، و خدمات فنی و پزشکی فعال بودند. مدارس آلیانس، ربانی و آمریکاییها که بعدها بیمارستان اکباتان را تأسیس کردند، از جمله نهادهای آنان بودند.
تحولات در حوزه زیرساختی و جادههای شهری
جاده اسدآباد–همدان نخستین جادهای بود که در جنگ جهانی توسط انگلیسیها و با کمک نیروی کار مردم فقیر احداث شد. این جاده، که بعدها تبدیل به شریان ارتباطی مهمی شد، در زمانهای بارانی یا برفی اغلب بسته میشد. این مسأله در روند تحصیل، حمل و نقل و تجارت اختلال ایجاد میکرد.
بازار همدان چگونه بود؟
بازار همدان، قلب فرهنگی و اقتصادی بود، نه فقط محل داد و ستد، بلکه محل اصلی مشارکت در امور فرهنگی و مذهبی نیز بود. تمام هیأتهای مذهبی عمدتاً توسط بازاریان تأمین مالی میشدند. از جمله خیرین مشهور همدان میتوان به آقای مشکین، کوچه معروف ایشان، کوچه مشکی اشاره کرد که اولین درمانگاه و کارخانه کبریتسازی را تأسیس کرد. البته خانوادههایی نظیر حبیبی و شریفیها نیز در دوره قحطی و بیماریهای جنگ جهانی به مردم خدمترسانی میکردند.
همدان، به عنوان محل تلاقی جادههای شاهی، ابریشم، عدلیه، لاجورد و حتی کربلا، جایگاه راهبردی در تاریخ ایران داشته است. از دوران هخامنشی تا دوره پهلوی، این شهر به عنوان مرکز ارتباط، تجارت و تبادل فرهنگی مطرح بوده است.
روحیه خودیاری و هویت مردمی چطور نمایان میشد؟
یکی از ارکان مهم فرهنگی در همدان، زورخانهها و سنت پهلوانی بود. این مراکز نه فقط محل تمرین ورزشی، بلکه نهادهایی فرهنگی-اجتماعی بودند که منش پهلوانی، فتوت و گذشت در آنها آموزش داده میشد. زورخانههای همدان دارای قدمت و جایگاه ویژهای در بین مردم بودند. پهلوان علی میرزا از جمله شخصیتهای شاخص بود که نه فقط در زورخانه بلکه در تمام محافل اجتماعی شناخته شده بود. زورخانهها پایگاهی برای تقویت روحیه خودیاری مردم بودند و نقش فعالی در آموزش جسمی و اخلاقی نسلها داشتند.
در همدان، مردم همواره روحیه متکی به خود داشتند؛ این ویژگی در اقوام مختلف منطقه، در سبک زندگی، کشاورزی، خوراک و پوشاک و حتی نوع برخورد اجتماعی مشهود بود. این خوداتکایی نه از سر انزوا، بلکه از روی تجربه زندگی در شرایط جغرافیایی خاص و تاریخ دشوار منطقه نشأت میگرفت.
همدان؛ تلاقی تاریخ، سیاست و اقلیم
آب و هوای خوش همدان همواره دلیل جذب اقوام و افراد مختلف به این شهر بوده است. حتی امام خمینی(ره) در سال 1330 هجری شمسی به دلیل بیماری به همدان سفر کرده و اقامت داشتهاند. بنا بر روایتها، ایشان هر سال در همدان حضور مییافتند و حتی از همین شهر بود که نامه معروفشان در دفاع از حجتالاسلام فلسفی در سال 1330را نگاشتند.
آیتالله اشراقی و پس از آن شهید آیتالله مدنی نیز از چهرههای شاخص دینی بودند که در همدان نقشآفرینی کردند. آیتالله مدنی از سال 1340 به همدان آمدند، ابتدا به دلیل بیماری، اما بعدها به عنوان محور فعالیتهای فرهنگی و سیاسی شهر شناخته شدند. منطقهای که امروز محل دفن ایشان است، پیشتر به قلعه کاظمسلطان معروف بود؛ قلعهای تاریخی که در دوره حمله عثمانیها تخریب شد و بعدها تغییر کاربری داد.
به عنوان سؤال آخر، دوره انقلاب اسلامی چطور گذشت؟
با نزدیک شدن به سالهای پیروزی انقلاب اسلامی، همدان نقشی جدی در تحولات سیاسی کشور ایفا کرد. چهرههایی چون شهید مدنی محور هدایت جریان مردمی بودند. مردم همدان با بهرهگیری از همان روحیه همکاری، پهلوانی، و خودیاری، در برگزاری راهپیماییها، تهیه اعلامیهها و ساماندهی مبارزات، مشارکتی فعال داشتند.
در کنار این جریان مردمی، اقوام مختلف نیز هر کدام با حفظ هویت قومی خود، اما با هدفی مشترک، در انقلاب مشارکت داشتند. از ترک و کرد و لر گرفته تا اقلیتهای مذهبی، همگی در تحولات انقلاب سهیم بودند. حتی در توزیع محصولات کشاورزی نیز بسیاری از روستاییان، مایحتاج شهر را تأمین میکردند.
هگمتانه: آنچه تاکنون ترسیم شد، فقط بخشی از پازل فرهنگی-تاریخی همدان است، شهری که هم تلاقی تمدنهای بزرگ بوده، هم زیستگاه مردمانی با آداب و رسوم متنوع و هم بستر فعالیتهای انقلابی و دینی در دوران معاصر. ویژگیهای فرهنگی مردم همدان از کوسهگری گرفته تا صلاحبندان، از بازار همدان تا زورخانههای تاریخی، از پهلوانان محلی تا اندیشمندان ملی، همگی قطعاتی از هویت یک شهر کهن هستند.